×
×

شکوه بی‌هویت عسلویه
پارس جنوبی، نگین انرژی ایران؛ اما عسلویه کجای این معادله است؟

  • کد نوشته: 22430
  • ۴ اسفند
  • ۰
  • در قلب تحولات صنعتی و اقتصادی، عسلویه هنوز از نیازهای اساسی شهری غافل است. فضای شهری، نوسازی زیرساخت‌ها و توجه به هویت بومی در این منطقه به‌طور جدی مورد غفلت قرار گرفته‌اند.
    پارس جنوبی، نگین انرژی ایران؛ اما عسلویه کجای این معادله است؟
  • گزارشی از سفر یک‌روزه به پایتخت انرژی ایران که هنوز درگیر هویت است

    منطقه ویژه اقتصادی پارس جنوبی، منطقه‌ای بود که این‌بار سخنگوی دولت برای برگزاری نشست خبری هفتگی خود با خبرنگاران انتخاب کرد؛ منطقه‌ای در عسلویه استان بوشهر که به «پایتخت انرژی» ایران شهر دارد. استقرار سازه‌هایی عظیم و توصیفی از عملکرد آن که در این سفر از سوی مدیران و متخصصان این منطقه توضیح داده شده است، این شهر فولادی را به یکی باشکوه‌ترین مناطق اقتصادی کشور شبیه می‌کند. تشبیهی که چشمِ بیننده نیز آن را می‌پذیرد و تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد، اما شهر عسلویه این‌طور نیست. هیچ‌چیز در شهر نه باشکوه است، نه شمایل جدید دارد و نه قدیم. گویی این شهر میان تحولات عظیم صنعتی و اقتصادی که طی از بیش از سه دهه در پیرامونش اتفاق افتاده است، گم شده. شهر، جایی که اهالی بومی زندگی می‌کنند، فقط در ساحل و دریا به اصل خود وفادار مانده است. آن‌همه توسعه و ساخت‌وساز حتی به آسفالت خیابان‌ها هم نرسیده است، چه برسد به خانه‌هایی که بیشتر هنوز با بلوک‌ها بتنی ساخته شده‌اند و بدون تکمیل نما مانده‌اند. حتی در بازار می‌توانی انواع برندهای خارجی از هر چیزی را پیدا کنی، نه آنچه ساخته دست و ذوق و قریحه اهالی باشد یا نشان از زیست آنان را همراه داشته باشد. شاید هم این‌همه «حقیقت» عسلویه باشد: دیگر همه‌چیز تغییر کرده یا بهتر شده یا بدتر.

    همیشه رنگ‌ گل‌های کاغذی در جنوب ایران درخشان‌تر از هر جای دیگری است. منظره بزرگی از کوه‌های فولادی و لوله‌های به‌هم‌پیچیده صنعت گاز ایران هم هیچ‌وقت نمی‌تواند زیبایی رویش کاکتوس‌های رنگین و گل‌های کاغذی را کم کند. «منطقه ویژه صنعتی» عسلویه هرچه به «پارس جنوبی» نزدیک‌تر می‌شوی با شکوه‌تر می‌شود. اینجا شهر فولاد و لوله و سازه‌های عظیمی است که سهمی بالا در تأمین انرژی و همچنین صادرات کشور دارد. به دعوت سخنگوی دولت، گروهی از خبرنگاران به استان بوشهر سفر می‌کنیم و برای بازدید از فاز ۱۴ پارس جنوبی، در فرودگاه عسلویه صبح روز، پیاده می‌شویم. در مهرآباد به این فکر می‌کنم که قرار است چه چیزهایی ببینیم و احتمالاً سفر یک‌روزه می‌تواند خسته‌کننده باشد. اما برنامه بر روال همیشگی پیش نرفت. ۳۰ بهمن فقط به حضور در نشست خبری هفتگی «فاطمه مهاجرانی» منحصر نشد. اتوبوس‌ها ما را به‌سمت منطقه‌ای راهنمایی می‌کردند که شهری بزرگ و دست‌ساز از صنعت انرژی کشور است. نشست سخنگو با حضور نماینده‌ای از روزنامه‌نگاران و خبرنگاران محلی استان جالب‌تر شده است و ما دوستان دیگری پیدا می‌کنیم. بعد از نشست خبری قرار است به‌سمت رستورانی که برایمان در نظر گرفته‌اند، برویم و همین می‌شود. «قلیه‌میگو» تند بوشهری طعمی دلپذیر دارد و ناهار را دلچسب‌تر کرده است. حالا قرار است جای دیگری برویم. همه این ساعات از نحوه عملکرد واحدهای گاز فاز ۱۴ شنیده‌ایم و البته دانستنی‌های که پیشتر نمی‌دانستیم از سوی متخصصان این فاز برایمان توضیح داده می‌شود. تمام منطقه برایمان در دسترس نیست؛ چراکه تعداد بالای خبرنگاران انبوهی از وسایل دیجیتال را همراه دارند که واحد ایمنی اجازه ورود آنها را به بسیاری از نقاط سایت نمی‌دهد. اما هرجا که ممکن است می‌ایستیم و عکاسی می‌کنیم و البته توضیح متخصصی را که همراهمان است، می‌شنویم. فقط چند ساعت تا پایان سفر مانده است و جمع تصمیم می‌گیرد به‌سمت بازار حرکت کنیم. در تمام ساعات پیش خلیج‌فارس را از دور نگاه‌ کرده‌ایم و پایمان به لب این نیلگون دوست‌داشتنی نرسیده بود.

    ساحل پرک
    در میانه راه، در مسیر کوتاهی از جاده‌ فاصله ما تا خلیج به حداقل ممکن می‌رسد، آنقدر که حالا حتی سنگ‌های رنگارنگ ساحل را نیز می‌توانیم بشماریم. راننده اتوبوس ما مردی که به‌نظر می‌رسد همین سال‌ها باید پا به‌ میانسالی بگذارد، از هیجان ما از تماشای خلیج به وجد می‌آید و نگه می‌دارد. دورتر آن‌سوی جاده‌ «فلرها»‌ دارند می‌سوزند، فلرهایی که مدیر سایت می‌گوید به‌دلیل مصوبه دولت، سیاستشان بر حداقل استفاده از آنان است. اما سمت خلیج تا چشم کار می‌کند، آبی است؛ آبی دریا و آبی آسمانِ به دریا پیوند خورده. خبری از زباله در ساحل نیست. اینجا ساحلی است که تابلوهای راهنما نام «پرک» را بر آن نوشته‌اند. ساحل پرک بکر بود و بی‌نظیر. انگار این دریا هیچ‌وقت روی این‌همه فولاد و سازه را به خود ندیده است. در دوردست‌ها سایه محوی از کشتی‌های بزرگ پیدا بود و دیگر هیچ‌چیز جز «آبی بیکران» وجود نداشت، حتی پرندگان.

    شهر عسلویه
    به ورودی شهر که می‌رسیم راهنمایی اداره پست را نشان می‌دهد و می‌گوید: «رأس زمان مقرر جلوی این اداره باشید. همه آدرس اداره پست را بلدند و اگر مسیر را پیدا نکردید می‌توانید از اهالی سؤال کنید.»
    ما مسیر را به‌سمت ساحل می‌رویم. در شهر خبری از گل‌های رنگی نیست. تقریباً تا خود ساحل خبری از هیچ فضای سبزی نیست. کوچه‌های پیچاپیچ هستند و گویی هیچ نقشه‌ای برای طراحی آنها وجود ندارد. همه‌چیز این کوچه و خیابان‌ها منحنی است و نه خط مضرسی در کار است و نه زاویه‌ای. گویا خبری از نوسازی آسفالت هم وجود ندارد. به‌نظر می‌رسد شهر نه بالا دارد و نه پایین. در کنار خانه‌هایی کوچک خانه‌هایی بزرگ و مجلل ساخته شده است. رد و نشانی از زندگی بومی حتی در بازار وجود ندارد. هیچ‌چیز نشان نمی‌دهد که ساکنان بومی «عسلویه» پیشتر در چه خانه‌هایی زندگی می‌کردند. کودکان در کوچه‌ها با اسکوتر رفت‌و‌آمد می‌کنند. در تمام مسیر رفت‌وبرگشت تا ساحل اما فقط چند نفر با لباس‌های محلی دیده می‌شوند: مردهایی که پا به‌ سن گذاشته‌‌اند. مغازه‌ها لباس‌ها و کفش‌های مارک‌دار خارجی می‌فروشند و سوپرمارکت‌ها انواع قهوه و شکلات. کافه‌ها هم به‌نظر پررونق می‌رسد. اهالی می‌گویند گرمای هوا برای ما که نیمی از کشور را بالای ابرهای باران‌زا و برف‌زا سفر کرده‌ایم گرم به‌نظر می‌رسد، اما اهالی می‌گویند هنوز هوا خوب است. رنگ شهر بیشتر خاکستری و کهربایی است و فقط می‌توانی در ساحل رنگ‌های دیگری پیدا کنی: دریای آبی. سایه‌بان‌های سبز و قایق‌های زنگی. لنج‌های آرام و ماهیگیرانی که زیر سایه‌بان‌ها لمیده‌اند. کافه‌ها اما همچنان پررونق است. اهالی در کوچه و خیابان به گرمی سلام و احوالپرسی می‌کنند، اما تمایل کمی به صحبت دارند. این شهر هیچ نشانی از زندگی بومی ندارد. گویی شمایل بومی‌اش در این سال‌ها وقتی بار سنگین تأمین بیش از ۷۰ درصدی انرژی شهر بر دوشش گذاشته شد، جایی میان هیاهوی ساخت‌وسازهای صنعتی و ورودی متخصصان از هر گوشه‌وکنار کشور جا گذاشته است. زمان ما اندک است و باید به‌سمت اتوبوس‌ها برگردیم. در راه فرودگاه که خیلی دور نیست. دوباره همه‌چیز مانند صبح می‌شود. فلرها در کوه‌های لخت و قهوه‌ای می‌سوزند. دریا یک سوی دیگر اما دورتر و در آبی محو، عبور همه را نظاره می‌کند. کاکتوس‌ها و گل‌های کاغذی در مسیر همچنان خودنمایی می‌کنند. هوا تاریک شده است و وقتی هواپیمای ما به آسمان بلند می‌شود، عسلویه با همه مراکز عظیم صنعتی و خانه‌های اهالی و مهمانانشان چراغ‌های روشن کوچکی می‌شوند که همه به یک اندازه زیبا و باشکوه هستند.

    پارس جنوبی کجاست؟
    منطقه ویژه اقتصادی انرژی پارس (عسلویه) در جنوب‌شرقی استان بوشهر در حاشیه خلیج‌فارس در ۳۰۰ کیلومتری جنوب‌شرقی بندر بوشهر و واقع در گستره جغرافیایی شهرستان عسلویه قرار دارد و حدود ۱۰۵ کیلومتر از میدان گازی پارس جنوبی که در میان خلیج‌فارس واقع شده (دنباله حوزه گنبدشمالی قطر) است، فاصله دارد.
    این منطقه اقتصادی در سال ۱۳۷۷ طبق مصوبه شورای‌عالی مناطق آزاد تجاری-صنعتی برای بهره‌برداری از منابع نفت و گاز حوزه پارس جنوبی و انجام فعالیت‌های اقتصادی در زمینه نفت و گاز و پتروشیمی در محدوده نوار ساحلی عسلویه و خلیج نایبند به وسعت ۳۰ هزار هکتار تأسیس شد.
    سازمان منطقه ویژه اقتصادی انرژی پارس به نمایندگی از وزارت نفت و شرکت ملی نفت ایران وظیفه اداره و راهبری حوزه عملیاتی پارس جنوبی، پارس کنگان و پارس شمالی را برعهده دارد؛ فعالیت‌های اصلی شامل تعریف، تصویب (طراحی، اجرا، بهره‌برداری و نگه‌داری) ایجاد و احداث زیرساخت‌های عمومی است. این سازمان شامل سه منطقه پارس یک (پارس جنوبی) شامل ۱۴هزار هکتار، منطقه پارس دو (پارس کنگان) با ۱۶هزار هکتار و منطقه سه (پارس شمالی) با ۱۶ هزار هکتار مساحت هدف پشتیبانی از طرح توسعه بزرگترین میدان گازی جهان (میدان گازی مشترک پارس جنوبی) و نیز پنج میدان گازی گلشن، فردوس، مند، پارس شمالی و فرزاد در سال۱۳۷۷ تأسیس شده است.

    منبع: پیام ما

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید